درس زندگی
درسهايی که زندگی میدهد
کاش بارانی ببارد به كسی بر نخوره بر نخوره،من یكی پنجرمو میبندم یادگرفتم منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباشم، جز خدا... و اشکهایم را با دستهای خودم پاک کنم، چون همه رهگذرند... داشتن مغز دليل قطعی بر انسان بودن نيست به چشمانم نگاه نکن...! سراغم را از کلاغ بام خانه ات مگیر که حقیقت بودنم را به تکه پنیری میفروشد. اگرهم بخواهم از این دیوانه تر نمیشوم! آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛ بعضی زخمهاهست که هر روز صبح باید پانسمانش را باز کنی و رویش نمک بپاشی تا یادت نرود...!! سراغ بعضی از آدمها نبایدرفت..... هر کجا محرم شدی چشم از خیانت باز دار... بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود....
شهر از بالا زیباست و آدم ها از دور جذاب... قدم میزنم بی منت چشم هایی که لباس هایم را تحویل میگیرند یا نه در جستجوی چه جوابی هستی من خدارادارم کوله بارم بر دوش، سفری میباید تا ته تنهایی محض، هرکجا لرزیدی ازسفرترسیدی، فقط آهسته بگو من خـــــدارا دارم..! مردان هم قلب دارن فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است! مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند! شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند! هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم، صدایم را کلفت تر میکنم تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی...!
کاش بوی تو را با باد پاییزی می بوییدم و دمادم صبح نزدیک هوای سرد با دو دست خشک خود قاصدک عشق را حس می کردم. ای کاش که در ذهن مشوشم فضای وجود تو را به درستی جای می دادم. حالا که نیستی حس میکنم تنهایم .... و چه زیباست مفهوم تنهایی وقتی به اوج باورم می رسد. وقتی قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود
کيسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی ليوان شد. تو را نگاه می کنم " پل الوار" (۱۹۵۲-۱۸۹۵) نام مستعار اوژن گرندل شاعر فرانسوى دل من حوصله كن، داد زدن ممنوع است کسی که سکوتت را درک نمی کند ، کلامت را نیز نخواهد فهمید.... گر درختی از خزان بی برگ شد یا کرخت از سورت سرمای سخت هست امیدی که ابر فرودین برگ ها رویاندش از فرّ بخت بر درخت زنده ، بی برگی چه غم؟ وای بر احوال برگ بی درخت!
ای قدیمی ، ای هم قطار
صدای پای عطر گل ، صدای عشق ديونه ست تو از من دور و من دلتنگ ، تو آبادی و من ويرون هميشه قصه اين بوده ، يكی خندون يكی گريون هميشه مثل اين بوده توی یک لحظه ، توی يك ديدار يه زخم از زهره لبخند ، تمام عمر فقط یک بار پس از اون زخم پروردن ، پس از اون عادت و تكرار ولی مثل يه روح اينور ، يه نيمه اونوره ديوار خودت نيستی صدات مونده ، صدات چشمامو گريونده دلم روی زمين مونده ، فقط از تو همين مونده نفسهای عزيز من ، صدای پای شببوهاست صدای باد و بوی نخل ، هوای شرجی درياست سكوت اينجا صدای تو ، هوا اينجا هوای تو پر از تكرار اين حرفم ، دلم تنگه برای تو هميشه قصه اين بوده ، يا مرگ قصه يا آدم ته دريا چه عشق ، می جوشند چشمه های غم هميشه عشق يعنی ابر ، غروب و غربت بارون تو در من جوشش شعری ، صدای اون لب بی روح خودت نيستی صدات مونده ، صدات چشمامو گريونده دلم روی زمين مونده ، فقط از تو همين مونده پ.ن:گاهی وقتها بعضی از شعر ها توسط بعضی خوانندها حسی به آدم میده که این حس بعد از صد بار گوش کردن هنوز تازس و و گاهی خاطره ساز
تو نيستی و صدای تو ، هوای خوب اين خونه ست بزن باران بهاران فصل خون است بزن باران که صحرا لاله گون است بزن باران که به چشمان یاران جهان تاریک و دریا واژگون است بزن باران که دین را دام کردند شکار خلق و صید خام کردند بزن باران خدا بازیچه ای شد که با آن کسب ننگ و نام کردند بزن باران به نام هرچه خوبیست به زیر آوار گاه پایکوبیست مزار تشنه جویباران پر از سنگ بزن باران که وقت لای روبیست بزن باران و شادی بخش جان را بباران شوق و شیرین کن زمان را به بام غرقه در خون دیارم به پا کن پرچم رنگین کمان را بزن باران که بیصبرند یاران نمان خاموش! گریان شو! بباران! بزن باران بشوی آلودگی را ز دامان بلند روزگاران بزن باران خدا بازیچه ای شد که با آن کسب ننگ و نام کردند بزن باران به نام هرچه خوبیست
دكتر علی شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی كرده است: دسته اول ؛ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند. .دسته دوم؛ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است. آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم. دسته چهارم ؛ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.
دیشب تا حالا اصلا حوصله ندارم دیشب وسط 1 مهمونی از طرف 1دوست صمیمی یه تلفن بهم شد: ساعت7:30دقیقه : الو.... امیر:سلام متین جان...خوبی..خانمت خوبه... پسرت چطوره..؟ متین:سلام امیر جان...تو خوبی..خانواده خوبن..اونم خوبه...مرسی...؟ امیر، امیر حسین...؟ امیر: امیر حسین چی؟ متین: امیر حسین ظهر امروز فوت کرده....!!! ...پشت تلفن وعده گذاشتیم بریم خونش 2ساعت بعد.. اول از همه برادرش را دیدم تو کوچه...نتونستم خودم را کنترل کنم ---بغضم ترکید--- رفتم بالا ..خونش شلوغ بود..متین را دیدم..رفتم تو بغلش..کلی گریه کردم بیچاره خانوم امیرحسین حالش خوب نبود.. خیلی دلم به حال بچه 11 ماهش سوخت...خیلی.. تمام خاطراتم را که باهاش داشتم دوره میکردم و اشک امانم نمی داد. امروز میرم باغ رضوان برای خاک سپاریش امیر حسین جان روحت شاد....
قلبها را تر کند بگذرد
از هفت بند ما صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند بشکند
در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را
تر کند مثل طوفان بزرگ نوح
در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند
این همه پنجره باز بسه،من به باغ آینه میخندم
به كسی برنخوره بر نخوره،من یكی پیش خودم میمونم
در شب بی كسیو بی حرفی،برای دل خودم میخونم
خواب بودم بیدار شدم،آشتی كردم با خودم!
به كسی چه...
این صدا این حنجره...مال منه
كی مثل من لحظه هاشو زیر آواز میزنه؟
كی بجز من میتونه خاطره هاشو بشمره؟
جز خوده من كی بفكر موندن و سر رفتنه...
به كسی بر نخوره بر نخوره،اگه تنهایی خوبی دارم
اگه از خلوت خود سر مستم...
اگه چون پروانه بی آزارم
به كسی برنخوره برنخوره،اگه دستم پر عطر یاسه
اگه در پیله خود خوشبختم،كسی جز من منو نمیشناسه
به كسی بر نخوره بر نخوره،اگه من اهل خراب آبادم
شجره نامه من مال منه،به كسی چه من یكی آزادم
پـســـتـه و بـادام هــم مـغـــز دارن
برای انسان بودن بايد شعــــــــــــور داشت !!!
آنقدر فریادهایم را
سکوت کرده ام
که اگر به چشمانم بنگری
کر می شوی
بر گردن عشق ساده ام
که انگشترش نخی ست،
گلوبند زمردین شعر مرا
باور نمیکند کسی ...
لعنت به شعر و من
گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف
حرفم را پس میگـیرم .....
بی تو انگار اصلا نمیگذرد...
کردن اون رو دارند ....
مهم عاشق ماندن است !
بی انتها ؛
بی زوال ؛
تا ابد ؛
بی منت … !!!
مگر از شوق زياد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .
و به لبخند تو از خويش رها مي گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
كه دلت می خواهد
ایستادن کسی که زمینش زده اند
از کسی که به زور سر پایش نگه داشته اند زیباتر است!
به بیداریشان آسایش
به زندگیشان عافیت
به مهرشان وفا
به عمرشان عزت
به رزقشان برکت
و به وجودشان صحت عنایت بفرم
لطفاً فاصله مناسب رو حفظ کنید تا قشنگ بمونین!
آزادم ...
خاطراتم برای دیروز و آینده نگری ها برای فردا ...
وقتی عاشقت را آزار می دهی
و بعد از او می پرسی :
دوستـــــــــــــــم داری؟
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم پیر شده بودم ...
اگر الآن نه، پس كی؟
زندگی همواره پر از چالش است.
و مشکلات تمامی نخواهند داشت!
بهتر این است كه این واقعیت را بپذیریم
شاد و خوشبخت زندگی كنیم.
خوشبختی یك سفر است، نه یك مقصد ...
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد.
زندگی كنید و از حال لذت ببرید
وقتی نمیتوانیم اشكهایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشكند
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحملمان هیچ ...
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
و تو را میخوانیم
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم
و تو را نفس میكشیم
دانهدانه اشكهایمان را پاك میكنی
گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی
و دل شكستهمان را بند میزنی
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند
و دعاهایمان را مستجاب
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
خداوندا!
تنها تورا صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم
فقط از تــــو نوشتن آرامم می کند ...
...
ببین !
...
از پشت تمام پنجـــــرهها
فقط آســـــمان تــــــو پیـــــــدا ست !
با مـــــاه نقــــره فام،
با دنیـــا دنیـــا ســـــتاره ....
با آفتابی
به شـــعاع تمام آســـمان ،
مـــــژده می دهد
که نمی پوســم ،
که گـــم نمی شوم
بین واژهها ی دلتنــــــگ ...پریشــــــان ...
ولي هر بار که حرف دلش را مي زد صدايش توی اب جوش مي سوخت .
کيسه ی کوچک چای با يک تکه نخ رفت ته ليوان .
...
حرف دلش را اهسته گفت ...
ليوان سرخ شد....
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
كم بكن این گله، فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم كه هـر كـار ثوابیست كباب
دل ِ دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
بر دل شب ، شبنم عشقی بکار
سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
ای صمیمی ،
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند.
.دسته سوم ؛
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند.
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
Power By:
LoxBlog.Com |